آنچه گذشت...
سلام سلام وای که چقد من دیر به دیر میام.... آخرین باری که گفتم از سونوی قلب گفتم.... که دیگه بعدش این خبر مسرت بخشو به همه دادیم و همه کلی تبریک گفتن بهمون.... تو مدتی که گذشت ... تعطیلات تاسوعا و عاشورا پدر شوهر و مادر شوهرم اومدن خونه مون.... و دهن من سرویس شد انقد آوردم و بردم... جالب این بود که چون غذا درست نکردم فک میکنن من هیچ کاری نکردم!!! روزی 10 بار فقط ظرفای میوه و لیوانای آب رو میشستم و ظرفای شام و صبونه و.... خلاصه یه تشکر خشک و خالی هم نکردن آخر هم گفتن خیلی موقع خوبی اومدیم اصلا تو اذیت نشدی سوم مهر از شدت دندون درد دیگه به ستوه اومدم و رفتم و دندونمو کشیدم!!! اینم از اون اتفاقا بوووود.... 1...